اوان بزرگسالی
۱۸ تا ۳۵ سالگی
صمیمیت در مقابل انزوا
بزرگسالی
۳۵ تا ۵۵ سالگی
خلاقیت در برابر رکود
بالیدگی و پیری
۵۵ سالگی به بالا
انسجام من در برابر ناامیدی
مرحله پنجم همسنگ با دوره نوجوانی است که طی آن فرد باید به تصویری روشن از خود برسد. بنابراین تلاش اصلی در این مرحله انسجام بخشیدن به عناصر هویتی دورههای پیشین است. اریکسون معتقد است برای این انسجام بخشی، فرد پیش از آنکه تعهدهای زندگی بزرگسالی را بپذیرد، به یک دوره زمانی برای تأمل و تفکر نیاز دارد. خطر مهم این مرحله سردرگمی است، که در آن نوجوان به موقعیت شغلی دست نمییابد و قادر به ورود به اجتماع نیست. از نظر اریکسون نوجوان برای ساختن هویت خود، در یک زمان با دو گروه از امور درگیر است، او میبایست هم با تغییرات درونی، شناختی و بدنی خود سازگار شود و هم، در همان زمان، ناگزیر از سازگاری با مجموعهای از نظام بخشها و نظامهای بیرونی و خارجی است. او میبایست با تمام این مسائل درگیر شود، این دگرگونیها را پشت سرگذارد، و از خلال آنها هویت خود را بسازد و از سلطه بزرگسال خارج شود (احدی وجمهری ، ۱۳۸۲).
۲-۳-۱-۲- دیدگاه مارشیا
از نظر مارشیا موفقیت در کسب هویت به این معناست که یک نوجوان نسبت به یک هدف شغلی یا مکتب سیاسی و نیز به لحاظ شخصیتی، احساس تعهد کند. طبق نظر جیمز مارشیا (۱۹۷۶، به نقل از بیابانگرد، ۱۳۷۸) هویت خود را میتوان در سه سطح در نظر گرفت. نخست، احساس هویت به توانایی فرد در همخوانی با انتظارات والدین، همراه با یک احساس نسبتاً خوبی از خود بستگی دارد. گرچه بیشتر این فرایند ناهشیار است، اما اهمیت مساله در «خلق انتخابی خود فرد» است، نه فرض بدون چون و چرای نقشها و باورهای مشخص شده توسط والدین و جامعه. دوم، احساس هویت به فرد این توانایی را میدهد تا خودش را به صورت یک موجود در حال پیشرفت ادراک کند. سوم، احساس هویت در رفتارهای اجتماعی خاصی، برای مردان در شغل و اعتقادات ایدئولوژیکی و برای زنان در روابط اجتماعی، تجلی مییابد. در نظریه مارشیا، دو معیار بحران[۴۲] و تعهد[۴۳] برای تعیین رشد هویت به کار میرود. از نظر وی بحران مترادف با جستجو است، و جستجو به عنوان دوره پرسشگری و بررسی، آزمایش نقشها و آرمانها تعریف میشود. در این دیدگاه، برای دستیابی به هویت، گذراندن دورهای از تعهد اجتنابناپذیر است. تعهد بر مبنای فرایند تصمیمگیری شامل اتخاذ نظر، انتخاب و رد کردن، قرار دارد. تعهد عبارتست از تثبیت و اتخاذ تصمیمهایی نسبتاً بادوام و سرمایهگذاری شخصی روی این تصمیمها. در بحث شکلگیری هویت دو فرایند تمایز بخشی و یکپارچگی مبنای شکلگیری هویت هستند. میتوان گفت که فرایند تمایز بخشی، زیربنای بحران و فرایند یکپارچگی زیربنای تعهد است (آدامز[۴۴]، ۱۹۹۸).
با در نظر گرفتن وجود یا فقدان هر یک از این دو معیار در دوره شکلگیری هویت فرد و وضعیت فعلی وی میتوان منزلت هویتی وی را تعیین کرد. مارشیا با ترکیب حضور یا فقدان این معیارها، چهار منزلت هویتی را مشخص کرد :
منزلت هویت یافته[۴۵] : پیشرفتهترین منزلت از نظر رشدی این منزلت است. فردی که در این منزلت قرار میگیرد، دورهای از جستجوی جایگزینهای هویت را پشت سر گذاشته و تعهدهای ثابت و روشنی ایجاد کرده است. وی به طور جدی انتخابهای شغلی متعددی را در نظر گرفته و با توجه به شرایط خود تصمیمگیری کرده است. در زمینه ایدئولوژیکی، عقاید گذشته خود را مجدداً ارزیابی کرده و به راه حلی میرسد که وی را آماده عمل میکند. البته انتخابهای نهایی وی ممکن است شکل تبدیل یافتهای از خواستههای والدین باشد. به طور کلی اگر در معرض تغییرات ناگهانی محیط قرار گیرد خود را نمیبازد و قدرت انعطاف وی توصیف کننده شیوه ارتباط این افراد با جهان است. آنها متفکر و دروننگر هستند و در شرایط استرسزا عملکرد شناختی بسیار خوبی دارند. آنها مطابق با معیارهای درونی خود قضاوت کرده و به عقاید دیگران برای تصمیمگیریهای خود وابستگی کمتری دارند، خلاقتر هستند و راهبردهای تصمیمگیری منطقی آنها بیشتر از دیگر منزلتهاست. عملکرد افراد هویتیافته در بالاترین سطح استدلال اخلاق پس قراردادی[۴۶] است (مارشیا، ۱۹۶۶؛به نقل از آدامز،۱۹۹۹).
منزلت هویتی بحرانزده[۴۷] : فردی که در این منزلت است، در حال گذراندن دورهای از جستجو است و تعهدهای مهمی ندارد. فردی که در این منزلت قرار میگیرد، کوشش فعالی برای ایجاد تعهد داشته و سعی میکند بین منابع گوناگون هویت هماهنگی و همخوانی ایجاد کند. این نوجوانان اغلب به عنوان اینکه «با خودش دل مشغولی دارد» توصیف میشوند. اگر چه ممکن است آرزوهای والدین هنوز برایش دارای اهمیت باشد، اما میکوشد که بین آنها، تقاضاهای جامعه و تواناییهای خود، مصالحهای ایجاد کند. گاهی ظاهر گیج و سردرگمی دارد که حاکی از دل مشغولی حیاتی و منازعه درونی با پرسشهای است که در بعضی مواقع غیر قابل حل به نظر میرسد. بعضی از افراد دارای هویت بحران زده در تلاشهای هویتی خود، مهیج و مضطرب هستند. در حالی که برخی دیگر کاملاً متفکر بوده و از عقاید دیگران به آسانی تبعیت نمیکنند (مارشیا، ۱۹۷۹، به نقل از ؛آدامز،۱۹۹۹).
منزلت هویتی دنبالهرو[۴۸] : افراد این منزلت دورهای از جستجو را پشت سر نگذاشته، و به ارزشهای کودکی خود، متعهّد باقی میمانند. مشکل است که بگوییم کجا اهداف والدین برای وی خاتمه یافته و کجا اهداف خودش آغاز میشود. وی آن چیزی میشود که دیگران تصمیم گرفتهاند. اعتقاداتش تداوم اعتقادات والدین است، تحجّر خاصی در شخصیت وی وجود دارد و اگر با موقعیتی مواجه شود که در آن ارزشهای والدین کارایی نداشته باشد، شدیداً احساس ترس و تهدید میکند. آنها در درست دانستن اعتقادهایشان انعطافناپذیر هستند. این افراد بسیار جستجو کننده تأیید بوده و اعمالشان بر پایه عقاید دیگران است و همیشه در مقیاس خود مختاری نمره کمتری میآورند (مارشیا، ۱۹۹۲).
منزلت هویتی سردرگم[۴۹] : این گروه شامل نوجوانانی است که هیچ بحرانی را سپری نکرده و در عین حال به اهداف خاصی هم احساس تعهد نمیکنند (احدی و جمهری، ۱۳۸۲). افراد با وضعیت سر در گم، عزت نفس و خود کنترل پایینتری نسبت به دیگر منزلتها نشان میدهند. آنها ممکن است توسط دیگران به عنوان بیفکر و خیال، و بی تعصب توصیف شوند. افراد با منزلت سر در گم، از کمترین سازگاری روانی در بین چهار منزلت هویتی برخوردارند، و کسانی که در این منزلت پایدار میمانند با احتمال بیشتری دچار اختلال روانی میشوند.
۲-۳-۱-۳-دیدگاه فروم
به اعتقاد فروم[۵۰]، مؤثرترین عامل در شخصیت انسان، نیازهای روانی است. فروم به شش نیاز روانی اساسی اشاره میکند که عبارتنداز : ۱- وابستگی[۵۱] ۲- تعالی[۵۲] ۳- ریشهدار بودن[۵۳] ۴- هویت ۵- چارچوب درک وضعیت یا جهتگیری[۵۴] ۶- برانگیختگی و تحریک[۵۵].
منظور از نیاز به حس هویت آن است که هر فرد مایل است به اینکه هویت خاصی داشته باشد، از این رو میکوشد که خویشتن را دریابد و بشناسد. چندین راه برای برآوردن این نیاز وجود دارد. شخص میتواند استعدادها و تواناییهای بیهمتای خود را پرورش دهد یا اینکه میتواند به یک گروه، مثلاً، یک فرقه مذهبی، اتحادیه یا ملت، گاهی اوقات تا حد همنوایی، وابسته شود (سیاسی، ۱۳۷۷؛ شولتز و شولتز، ۱۹۹۸، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۱).
۲-۳-۱-۴-دیدگاه گلاسر
ویلیام گلاسر[۵۶] (۱۹۷۵) معتقد است که هویت یک ساختار روانی – اجتماعی است و باعث تمایز فرد از سایرین میشود. به اعتقاد او هویت با شخصیت مترادف است و برای هر فرد یک هویت متصور است و آن تصوری است که فرد از خویشتن دارد. گلاسر هویت را جزء لاینفک زندگی همه انسانها در همه فرهنگها میداند که از لحظه تولد تا مرگ ادامه مییابد. او معتقد است که هویت به طرق مختلف تشکیل میشود و رشد میکند. یکی از راه های تکوین هویت، داشتن ارتباط و درگیری عاطفی با خود و دیگران است. اساس تشکیل هویت، تلاشها و فعالیتهایی است که علاقمند به تعقیب آنها هستیم و بر اثر تلاشها و فعالیتهای خود متوجه میشویم که ما هستیم و چگونه عمل میکنیم. برداشتها و نظرات دیگران در روشن کردن هویت ما نقش عمدهای دارند. ارزشیابیهای ما از خودمان در ارتباط با شرایط زندگی، اوضاع اجتماعی و اقتصادی نیز تعیین کننده هویت ما است و بالاخره تصور ما در مورد وضع جسمانی و شیوه لباس پوشیدن، نوع هویت ما را در مقایسه با دیگران مشخص میکند (معین،۱۳۷۷).
گلاسر دو نوع هویت را از یکدیگر متمایز میسازد : هویت موفق و هویت ناموفق. افراد با هویت موفق کسانی هستند که خود را توانا، با کفایت و با ارزش میدانند. عقیده آنها در مورد خودشان این است که قدرت مقابله با محیط را دارند و اعتماد به نفس و توانایی هدایت زندگی خود را نیز دارا میباشند. درگیری سالم که شامل رابطه دوستی و عشق است، لازمه هویت موفق است. تربیتی که در آن والدین به صورت فعال رابطه سالم را به کودکان خود آموزش میدهند، نظم و تربیت را به صورت مردم سالارانه به آنها یاد میدهند و به آنها اجازه تجربه شخصی میدهند منجر به هویت موفق میشود (شلینگ، لویس؟، ترجمه آرین، ۱۳۷۲؛ به نقل از ؛معین،۱۳۷۷).
شکلگیری هویت ناموفق طی سالهای ۵ یا ۶ سالگی صورت میگیرد، سنی که بیشتر بچهها وارد مدرسه میشوند. قبل از این بچهها آزاد بودند تا هر کاری را که میتوانند انجام دهند، اما در مدرسه کودک مجبور است آنچه را دیگران از وی میخواهند انجام دهد.
زمانی که، کاری که از کودک خواسته شده انجام ندهد، برچسب شکست خورده به وی زده میشود. گلاسر معتقد است که دیگران، به ویژه والدین و معلمان مسئول شکست اولیه کودک هستند، این افراد بعدها در حل مشکلات خود دشواریهایی دارند و از روبرو شدن با واقعیت ناراحت، مضطرب و اندوهگین میشوند (گلاسر، ۱۹۷۵؛ به نقل از؛معین،۱۳۷۷).
۲-۳-۱-۵- دیدگاه گرات وانت
از نظر گرات وانت - که مدل فرایندی شکلگیری هویت را مطرح نموده است-کاوشگری، فرایند جمع آوری اطلاعات و آزمون فرضیههای مربوط به خویشتن، نقشهای خود و روابط خود میباشد. از نظر وی عوامل مؤثر بر شکلگیری هویت عبارتند از :
عوامل شخصیتی مانند انعطافپذیری و باز بودن برای تجربه