۲-۳۲-۱٫نظریه شناختی اجتماعی آلبرت بندورا
شاید کاملترین و از لحاظ بالینی سودمندترین و از جهت نظری پیچیدهترین مدل موجود در رفتار درمانی معاصر، نظریه شناختی اجتماعی بندورا باشد. این مدل از جهت نظری نیز احتمالاً پیچیدهترین مدل موجود است. نظریه شناختی اجتماعی در پیشرفتهترین شکل خود، چند رشتهای و چند وجهی است. در این نظریه اگرچه شناخت، مهم تلقی می شود، اما اهمیت عملکرد بیش از آن است(قاسم زاده ۱۳۷۰).
در دیدگاه شناختی اجتماعی، رفتار، عوامل شخصیتی و عوامل محیطی، همه به عنوان تعیین کننده های به هم وابسته عمل می کنند.
تأثیرات نسبی این عوامل، در موقعیتهای مختلف و برای رفتارهای مختلف، متفاوت است. مواقعی وجود دارد که عوامل محیطی موانعی قوی بر سر راه رفتار ایجاد می کنند و مواقعی هم وجود دارد که عوامل شخصی سازماندهنده اصلی دورهای از رویدادهای محیطی هستند.
در این دیدگاه افراد نه منحصراً توسط نیروهای درونی به حرکت در میآیند و نه برده محیط هستند. در این نظریه، کارگزاری روانشناختی بر حسب یک تعامل دوجانبه و مستمر بین تعیین کننده های شخصی و محیطی توضیح داده می شود. در این رویکرد، فرض بر آن است که فرایندهای نمادین[۹۵]، جانشین[۹۶] و خودگردانی[۹۷] نقش مسلط دارند(مدوکس[۹۸]،۱۹۹۵).
جنبه متمایز در نظریه شناختی اجتماعی، نقش برجستهای است که به توانایی خودگردانی میدهد. آدمی با آرایش و سازماندهی علل محیطی، تولید حمایتهای شناختی و تعیین پیامدهای کنش، می تواند تا حدی بر کنترل رفتار خود دست یابد. مطمئناً کنشهای خودگردانی توسط تأثیرات و نفوذ محیط خارجی ایجاد شده و گاه مورد حمایت قرار میگیرند. با وجود این خاستگاه بیرونی این کنشها به معنی نفی این واقعیت نیست که نفوذ و تأثیر شخصی نیز پس از استقرار، تا حدی تعیین کننده کنش معینی است (بندورا ۲۰۰۵).
رفتار از طریق پردازش محوری اطلاعات مربوط به پاسخ، به طور نمادین و پیش از آنکه اجرا شود، یاد گرفته می شود. فرد با مشاهده الگویی از رفتار مطلوب، در باب نحوه ترکیب و توالی آن برای خلق رفتار جدید، ایدهای پیدا می کند. به عبارت دیگر، افرد کنشهای خود را بیشتر با تکیه بر نظرات پیشین راهبردی می کنند تا بر پیامدهایی که به آنها میگویند چه باید انجام دهند.
یادگیری مشاهدهای از طریق فرایندهای نمادین در حین تماشای فعالیتهای الگو و قبل از ابراز پاسخ، رخ میدهد و ضرورتاً متضمن تقویت بیرونی نیست. البته این بدان معنی نیست که تماشای فعالیتهای الگو به تنهایی برای ایجاد یادگیری مشاهدهای کافی است. هر تحریکی که فراروی افراد قرار میگیرد، ضرورتاً مورد مشاهده قرار نمیگیرد و حتی اگر هم مورد مشاهده قرار گیرد، آنچه ثبت می شود بسیار ناپایدار است.
تقویت در یادگیری مشاهدهای نقش دارد، اما اساساً به عنوان یک پیشآیند[۹۹] و نه یک تأثیر پسآیند. پیش بینی تقویت یکی از چند عاملی است که می تواند بر آنچه مورد مشاهده قرار میگیرد و یا نمیگیرد، نافذ افتد. اطلاع از این که یک رفتار مشخص الگو پیامدهای ارزشمند و مؤثر دارد یا به تنبیه مؤثر منجر می شود، می تواند موجب افزایش توجه مشاهدهگر به کنشهای الگو و در نتیجه افزایش یادگیری مشاهدهای گردد. در نظریه شناختی اجتماعی، تقویت بیشتر به عنوان امری تسهیل کننده در نظر گرفته می شود تا یک شرط لازم (بندورا،۱۳۷۲).
در نظریه شناختی اجتماعی، رفتارها بر اساس سه سیستم تنظیمی کسب میشوند و باقی میمانند. بعضی از الگوهای پاسخ تحت کنترل محرکهای خارجی هستند. پاسخگویی خودکار مانند واکنشهای قلبی عروقی و رفتار هیجانی میتوانند تحت کنترل رویدادهای محیطی باشد. رفتار نیز احتمال دارد از طریق محرک محیطی و به وسیله تداعی با تقویت کنندهها تنظیم گردد.
دومین سیستم کنترل رفتار فرایند بازخوردهای پاسخ است که عمدتاً در شکل پیامدهای تقویت کننده میباشد. رفتارها میتوانند به وسیله نتایج فوریشان ادامه یابند یا حذف گردند. این نتایج میتوانند به وسیله تجارب حسی رفتار، نتایج نمادین یاعینی و یا واکنشهای خودارزیابی فراهم آیند.
سومین و مؤثرترین مکانیزم تنظیمی از طریق فرایندهای واسطهای مرکزی عمل می کند. در این فرایند درون داد سطوح محرکها، کدگذاری و سازمانبندی میشوند. در این مکانیزم فرضیه آزمایی قوانینی که باعث پاداش یا تنبیه می شود رشد مییابد و این قوانین درونی عملکرد مناسب را در موقعیتهای خاص رهبری می کند.
بنابراین در این سیستم فرد نه از طریق تاریخچه درونی به حرکت در می آید و نه واکنشگر منفعل محیط خارجی است. بلکه کارکرد روانشناختی شامل تعامل متقابل شخص با رفتار و محیط است (بندورا،۱۹۶۹ و بندورا،۱۹۹۱).