عیب و تغییر اوصاف عین
الف: ردّ عین در صورت معیوب یا ناقص شدن
بدون تردید عیب و نقص مورد معامله در صورتی که منجر به تلف آن نشود هیچ تأثیری در مسؤولیت قابض نسبت به ردّ آن به مالک نخواهد داشت و همان ادله مربوط به لزوم ردّ عین در اینجا نیز مورد استفاده فقهای امامیه قرار گفته است و بر متصرّف است که علاوه بر ردّ عین معیوب و ناقص، ارزش آن را نیز به مالک بپردازد. ولی در صورتی که عیب و نقص با گسترش خود سرانجام به تلف مورد معامله می انجامد در اینکه آیا چنین مالی در حکم تلف محسوب میشود و شخص قابض مجبور یه ردّ مثل یا قیمت آن میشود یا اینکه وی مکلف به ردّ عین با ارش عیب تا زمان تلف یا توقف سرایت میباشد اختلافی است. طرفداران قول او چنین استدلال کردهاند که مال معیوب مشرف به تلف به منزله مال تلف شده است و تلف، ناشی از نقص و عیبی است که در زمان تصرّف قابض ایجاد شده است.
ولی طرفداران قول دوم به این استدلال که ارش با وصف ساری بودن آن به مالک پرداخت میشود و در نتیجه آن، کل حق مالک پرداخت میگردد، معتقدند که ردّ عین و پرداخت ارش با چنین وصفی
موجب برائت ذمه قابض میگردد. برخی دیگر در اینکه آیا عین معیوب در هنگام رد، امکان اصلاح داشته یا خیر قائل به تفصیل شده و گفتهاند، در صورت اول قابض، متعهد به پرداخت ارش به میزان عیبی است که در هنگام تحویل وجود دارد و بیش از آن بر عهده وی نیست، چرا که امکان اصلاح آن برای مالک وجود داشته و با ترک آن، حدوث نقص زاید عمل و ترک فعل وی مستند میگردد ولی در صورت دوم که امکان اصلاح وجود ندارد شیء، در حکم تلف محسوب میگردد. سؤال قابل طرح در اینجا این است که اگر مالک از گرفتن عین معیوب یا ناقص، خودداری کند و به جای آن تمام قیمت یا مثل را بخواهد یا مالک به جای مطالبه ارش از طرف معامله فاسد، ردّ عین اصلاح شده توسط وی را بخواهد تکلیف چیست؟ برخی از فقها در پاسخ به قسم اول این سؤال، قائل به عدم امکان الزام متصرّف به اخذ معیوب و پرداخت تمام قیمت آن به مالک شدهاند. ولی در خصوص قسم دوم سؤال میتوان گفت که ردّ عین اصلاح شده به جای ردّ عین معیوب و ارش به مفهوم عرفی ردّ عین نزدیکتر است ولی صحیحه ابی ولاد صریحاً به ردّ عین و پرداخت ارش دلالت دارد.
ب: ردّ عین در صورت تغییر اوصاف آن
هرگاه در نتیجه عمل قابض، وصف عین به گونهی تغییر یابد که از نظر عرف دارای نام دیگری گردد مانند گندمی که آرد شده یا پارچهای که به لباس تبدیل شده است، آیا در چنین مواردی نیز قابض مکلف به ردّ آن به مالک است یا خیر؟ ابوحنیفه بر این اعتقاد است که هرگاه شیء نام دیگری پیدا کرده و منافع آم تغییر کند در حکم تلف بوده و قابض، مالک آن میگردد و صرفاً متعهد به پرداخت قیمت آن به مالک اولیه خواهد بود.
این قول مورد پذیرش فقهای امامیه قرار نگرفته است و آن را مخالف قاعدهی بقای مال در مالکیّت صاحب آن دانستهاند. از جنبه دیگری نمیتوان قول ابو حنیفه را پذیرفت زیرا ممکن است در عمل نتایج نامطلوبی به بار آورد از جمله اینکه مالک با اعسار قابض روبرو شود، در حالی که عین مال او در زمره مستثنیات دین متصرّف، قرار گرفته باشد. در دید عرف تا زمانی که مادهی اصل مال، باقی است و در بازار مالیت دارد نمیتوان آن را تلف شده انگاشت؛ به همین دلیل فقهای امامیه به اجماع، مالکیّت غاصب را در مورد دگرگونی اوصاف مال مغصوب را نپذیرفتهاند. از نظر قانون مدنی ایران تردید در وجوب ردّ چنین مالی، روا نیست. به هر حال اگر طرف معامله فاسد، تغییری در مال غیر داده باشد که نتوان مال را به صورت نخست درآورد مثلاً، شمش طلا را تبدیل به زنجیری نموده باشد وی حق ندارد آن را به شکل اولی برگرداند؛ زیرا اگر قبول کنیم که با تغییر یافتن شکل مال مغصوب، حق مالکیّت صاحب آن از بین نمیرود بنابراین کار غاصب بر مال دیگری انجام شده و او نمیتواند در آن مال تصرّف کند حتّی میتواند گفت اگر مال ساخته شده تلف گردد غاصب ضامن قیمت آن در حال تلف است. قانون مدنی ایران نیز متصرّف را، حتّی در صورت افزایش قیمت به دلیل نمای متصل، محق در مطالبه آن ندانسته است. با وجود این، رعایت این حکم به ویژه در جای که قابض، بر فساد معامله جاهل بوده و مشمول عنوان غاصب نگردد بامنطق حقوی سازگار نمیرسد برای مثال، ردّ آن به مالک و تملیک چنین ثروتی از سوی مالک نیز مستند به هیچ سبب قانونی نیست. مطابق ماده 33 قانون مدنی ایران همین ایراد در مورد اصله و حبه غیر نیز جاری است. به نظر میرسد این ایراد وارد باشد؛ چرا که حمایت از مالک نباید منجبر به تملک سرمایه بدون سبب قانونی توسط وی گردد و متصرّف با حسن نیت را متضرر سازد. البته در صورتی که عمل قابض، مالی باشد که از عین، قابل انفصال میباشد مطابق بخش اخیر ماده 314 ق.م وی میتواند آن را بردارد.
ـ نجفى، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، جلد 37، ص 83.
ـ خمینى، سید روح اللّه، تحریر الوسیله، جلد 2، چاپ اول، مؤسسه مطبوعات دار العلم، ایران ـ قم، بی تا، ص 180.
ـ نجفى، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، جلد 37، ص 83 .
ـ طوسی، محمدبن حسن، المبسوط، جلد 3، ص 82.
ـ محقق کرکی در جامع المقاصد، شهید ثانی در مسالک الافهام، به نقل از نجفى، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، جلد 37، ص 84 .
ـ امام خمینی، سید روحالله، تحریرالوسیله ، جلد 2، ص 180.
ـ در صحیحه ابی ولاد آمده است: «قُلْتُ فَإِنْ أَصَابَ الْبَغْلَ کَسْرٌ أَوْ دَبَرٌ أَوْ غَمْزٌ فَقَالَ (ع) عَلَیْکَ قِیمَهُ مَا بَیْنَ الصِّحَّهِ وَ الْعَیْبِ یَوْمَ تَرُدُّهُ عَلَیْه» کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، جلد 5، ص 290 و 291.
ـ به نقل از نجفى، محمدحسن، جواهرالکلام فی شرح شرائع الإسلام، جلد 37، ص 83.
ـ همان، ص 83.
ـ کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، الزامهای خارج از قرارداد (ضمان قهری)، در یک جلد، انتشارات دانشگاه تهران، ١٣٧۴ ه .ش، ص 389.
ـ ماده 330 ق.م: «اگر کسی حیوان متعلق به غیر را بدون اذن صاحب آن بکشد باید تفاوت قیمت زنده و کشته آن را بدهد … »
ـ ماده 314 ق.م: «اگر در نتیجه عمل غاصب قیمت مال مغصوب زیاد شود غاصب حق مطالبه قیمت زیادی را نخواهد داشت مگر اینکه آن زیادی عین باشد.»
ـ کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، الزامهای خارج از قرارداد (ضمان قهری)، ص 387.
ـ ماده 33 ق.م: « … مگر اینکه نما یا حاصل از اصله و حبه غیر حاصل شده باشد که در این صورت درخت و محصول مال صاحب اصله یا حبه خواهد بود … »
ـ عاملى، زین الدین بن على، الروضهالبهیهفی شرحاللمعهالدمشقیه، جلد 7، ص51.