اسنادی را که برای تاریخنویسی نویسندگان کُرد مورد تحلیل قرار داده ایم به دو دسته تقسیم کرده ایم: تاریخنویسی سنتی؛ تاریخنویسی جدید. بخش تاریخنویسی سنتی سعی شده که از منابع دسته اول استفاده شود و این منابع به قرار زیر است:
-
- شرفنامه(تاریخ امیرنشینان کردستان):کتابی که توسط میرشرف الدین بتلیسی در قرن شانزدهم میلادی نوشته شده است و بر اساس گفتهی تاریخنویسان کرد این کتاب از نخستین آثاری است که به صورت مستقل به کردستان پرداخته است؛
-
- حدیقه الناصریه:که در دوره ناصرالدین شاه قاجار، توسط میرزا علی وقایعنگارکردستانی در مورد ولایتهای کردنشین نوشته شده است؛
-
- تاریخ اردلان: اثری به قلم مستوره اردلان که در مورد امیرنشینان سنندج نوشته است؛
-
- سیرالاکراد: نوشته رستم بابانی که شرح وقایع امیرنشینان کرد در ولایات اردلان(سنندج) و بابان(سلیمانیه) و سوران(اربیل) را گردآوری کرده است. و؛
- تاریخ امیران سوران: توسط حوزنی موکریانی در باب وقایع امیران منطقه سوران نوشته شده است.
در بررسی تاریخ معاصر در این پژوهش از منابع برگزیده زیر استفاده شده است:
در این بخش نیز به تحلیل منطق نشانگان درون متنی کتابهای:
-
- تحقیق تاریخی در بارهی کرد و کردستان (۱۹۳۸): اثر امین زکی؛
-
- جنبشهای کرد (۱۹۵۸): نوشته علاءالدین سجادی؛
-
- کردها (۱۹۷۷): کتابی که توسط کندال نزان، مصطفی نازدار و عصمت وانلی به نگارش درآمده است؛
- چند برگی از تاریخ ملی کرد (۲۰۰۱)به قلم کمال مظهر احمد به تحریر در آمدهاند. در ادامه به توضیح چگونگی صورتبندی گفتمانی متون کتب فوق و به تحلیل این امر می پردازیم که چگونه گفتمانهای علمی و سیاسی در هم تنیده و به ساخت متن تاریخی معاصر منجر میشوند.
در ادامه این فصل، به گفتمانکاوی متون فوق و تحلیل روایت آن ها اقدام شده است.
الف) تاریخنویسی بیرونی(گفتمانکاوی و تحلیل روایت)
ابتدای بحث را با آوردن نقلقولی از ویکو آغاز میکنیم: «تاریخ را انسانها میسازند و هر آنچه میتوانند بدانند همان است که خود پدید آوردهاند و این تاریخ را به جغرافیا گسترش می دهند، زیرا هر آنچه جغرافیایی و فرهنگی است ساخته بشر است تا چه رسد به پدیدههای تاریخی»(به نقل از سعید، ۲۴:۱۳۹۲). تاریخ نیز به عنوان یک پدیده، درون یک قلمرو متنی و فرهنگی قرار دارد و درون بافتی از وساطتهای فرهنگی روایت پردازی میشود. تاریخ به مثابه قلمروی فرامتنی، اسطورهای پوزیتیویستی است که همواره از خوانش و تفسیر تاریخ به مثابهیک رویه اجتماعی جلوگیری میکند. تحلیل متن تاریخی به عنوان یک پدیده، به معنای در نظر گرفتن تاریخ به مثابه امری متنی است که درون نظامهای دلالتمندی فرهنگی صورتبندی میشود و همواره سیاست، قدرت، منفعت، سرکوب، حقیقت، تخاصم و… که خود نیز پدیدههای فرهنگی هستند، به صورت منظومهای عمل میکنند که امرتاریخی را در حصر و گرو خود نگه داشتهاند. تحلیل گفتمان تاریخی، تحلیلی است از گزارههای درون متنی که هنر آن در پیوند دادن امور فرهنگی نظیر قدرت، منفعت و سیاست با دانش تاریخی است. تحلیل گفتمان تاریخی کاوشی است در نظامهای دلاتی درون متنی و ارتباط منظومهوار بین نشانهها به این معنی که این نشانهها چگونه کنار هم قرار میگیرند و نظام معنایی خاصی را ایجاد میکنند.
باتوجه به تقسیم بندی دامنه تاریخنویسی کردستان در فصل پیشین، متونی را که مورخان اروپایی و سیاحان غرب درباره تاریخ و فرهنگ کرد نوشتهاند، نشان از سامانمندی نگاهی خاص و چینش خاصی از نشانهها و نظام دلالتی می دهند که درون آن ها غرب، شرق را بازنمایی میکند. اروپایی بودن صرفا به عنوان یک صفت تعریفی و خنثی عمل نمیکند بلکه بر جغرافیای مفهومی و ژانر رواییای خاصی دلالت میکند که شاکلههای خاصی از دیدن و بازنمایی غیراروپایی را صورتبندی میکند. بنابراین اروپاییانی که در قرن نوزدهم و بیستم میلادی در مناطق کردنشین حضور داشتهاند، دست نوشتهها و سفرنامههای آنان در حکم منابع اصلی و پایهی تارخ نویسی معاصر کرد به شمار می روند. تاریخ نویسان اروپایی قبل از هرچیز به عنوان یک غیربومی در میان بومیانی قرار گرفتهاند که میخواهند دربارهی آنان بنویسند و به جهانی تعلق دارند که قبل از هرچیز منافعی را در خاورمیانه دنبال میکند و به گفته ادوارد سعید دارای رابطهای تاریخی با مشرقزمین است که به عهد هومر بر میگردد. متون و دست نوشتههای افرادی نظیر ادموندز،ایگلتن، روزوولت و… که درون دستگاههای استعماری بریتانیا در عراق وایران فعالیت داشتهاند را نمیتوان صرفا به عنوان گزارشهای ساده از واقعیت یا به تصویر کشیدن خنثی از واقعیت درک کرد. چنین متونی به نظامهای عقلانی کلانی تعلق دارند که رابطهی غرب با شرق را معین و صورتبندی میکنند. خوانش و تفسیر چنین متونی بدون در نظر گرفتن موقعیت تاریخی مواجهی غرب با شرق و صورتبندی مفهومی آن ها درون یک مواجه و تقابل، راه به جایی نمیبرد. بنابراین متون، گزارشهای نوشته شده، سفرنامهها و تواریخ را که در حکم منابع پایهی تاریخنویسی کرد هستند که توسط کارمندان بریتانیایی وزارت مستعمرات در عراق وایران تهیه گشتهاند، قبل از هرچیز باید از منظر اروپایی بودن نویسندگان و در نظر گرفتن جغرافیایی مفهومی غرب و شرق مورد تفسیر قرار داد. چنین نقطهنظری امکان فهم این مسئله را به ما میدهد تا بدانیم متونی که اروپاییان در مورد کرد و کردستان نوشتهاند از همان چارچوبهای خاصی تبعیت میکنند که نگاه غربی را در مود مشرقزمین صورتبندی و سامانمند میکنند. چنین نگاهی مرتبط با نظامهای عقلانی کلانی شکل گرفتهاند که توسط چارچوبهای گفتمانی ساختار یافتهاند.
با دنبال کردن منظومهی مفهومی نشانهها و نظامهای دلالتی متون، فرهنگ کرد و تاریخ آن با کمک مجموعهای از دالها بازنمایی شده است که در ارتباط با غرب ساخته، تعریف و تحلیل میشوند و به دیگری غرب بدل شدهاند. در تمامی این متون که با مشخص کردن قلمرو جغرافیایی و ساختار زندگی قوم کرد شروع میشوند، میلی به شیوهای از بازنمایی وجود دارد که در آن کرد با نشانههای بدویت شرقی همارز شده است:
« برای سهولت کار میتوان گفت که در خارج از شهرها، جامعهی کُرد بر اساس قبیله است» (ادموندز، ۱۸:۱۳۸۲).
«در هر صورت در حال حاضر کرد به جالبترین وجه ممکن به ویژه به صورت یک فرد عشیرهای یا ایلی ظاهر میشود» (نیکیتین، ۱۳۸۷: ۲۱).
« ساختارهای فکریای که بر اساس آن ها دشمنان قبیلهای به نحوی با دشمنان عقیدتی پیوند یافتهاند و حتی تطبیق می شدند، امکان سازش را با آرمانهای مجرد از دست می داد» (برویین سن، ۹۶:۱۳۷۸).
« بزرگترین واحد جامعه قبیلهای کرد عشیره است» (کینان،۴۸:۱۳۷۰).
«گزارشی که در زیر دربارهی جامعهی قبیلهای کرد به دست داده میشود بر اساس تحقیقی است کهای. آر. لیچ، انسان شناس در دیدار با کردهای ناحیه رواندز عراق در سال ۱۹۳۸ به عمل آورده است. اگر چه دامنه این تحقیق محدود است لیکن یافتههای آن بهاندازهی کافی قابل تعمیماند» (همان، ۴۵).
« بهطور کلی میتوانیم بگوییم کرد و کوهستان از یکدیگرجدایی ناپذیرند و به محض اینکه دشت آغاز میشود آن را به اعراب وترکها می گذارند» (مینورسکی، ۱۳۷۸: ۳۳).
« … برای بسیاری از کردها اندیشهی کردستان با برخوردی عرفانی با کوه و کوهستان پیوند دارد» (مکداول، ۱۳۸۶:۴۲).
« اگر چه هر روز شمار بیشتری از کردها درههای کوهستانی را به مقصدشهرها و شهرکهاترک میکنند با این همه خیال کوه چیزی از نیروی خود را از دست نمیدهد» (همان).
«این افسانه(ضحاک) این مردم را با کوه پیوند می زند» ( همان،۴۴).
در متون ذکر شده نشانهی کُرد با دالهای کوهنشین، قبیلهای، عشیرهای و ایلی مفصلبندی شده است و کردستان با نشانهی جامعهای قبیلهای همارزی میکند. اگر نویسندگان فوق هر کدام در دورهای متفاوت از یکدیگر وارد کردستان شدهاند اما چارچوب نگاه آن ها وابسته به تحقیقات و متون قبل از خود است، متونی که به آن ها می گویند که همواره کردها در یک زندگی ابتدایی و بدوی در جا میزنند. برای مثال نیکیتین، کینان(۱۹۶۴)، برویین سن(۱۹۹۴) و مکداول (۱۹۹۵) در دورهای پا به منطقه کردستان گذاشتهاند که زندگی شهر نشینی همپای زندگی روستایی و عشیرهای در جریان بوده است اما در متون آن ها کماکان نشانههای کردستان به مثابه جامعهای قبیلهای موقعیت ممتازی را به خود اختصاص داده است که دال شهرنشینی در میان کردها را به حاشیه رانده است.
در گفتمان استعماری که به مثابه نظامی از دانش و اطلاعات اندوخته شده دربارهی فرهنگهای غیراروپایی عمل میکند، بازنمایی فرهنگهای دیگری همواره درون چارچوب خاصی عمل میکند و این چارچوب به دنبال تقابل غرب/شرق صورتبندی شده است که در آن مشرقزمین با فاصلهی مکانی و زمانی خاصی با اروپا قرار دارد. بازنمایی اروپاییان و شرقشناسان نیز از فرهنگ و شیوهی زندگی کردها همواره با سادهسازی و کلیگوییهایی عمل میکند که خاص نگاه شرقشناسانه است:
« مجموعه صفاتی که میتوان برای کردها گفت هرج و مرج، نافرمان، گریزان از نظم عمومی، عشیرهای، جنگجو، خشن، وفادار به اصل و نسب و به اسلحهاش عشق می ورزد» (نیکیتین، ۲۱:۱۳۷۸).
« سوابق و اسناد به دست آمده از امپراتوریهای بزرگ و متمدن(سومر، بابل واشور) …همه آکنده از شرح غارتگریهای قبایل ساکن کوهستانهای کردستان و گزارش لشکر کشیهای این قبایلی است که سرزمینشان امپراتوریها را از شمال شرق و شرق تشکیل داده است» (ادموندز، ۱۰).
مجموعه صفاتی را که نیکیتین و ادموندز برای کردها تعریف میکنند گزارشهای ناب از واقعیات نیستند بلکه آنان همواره در موقعیت یک اروپایی یا شرقشناس به فرهنگ کردها نگاه کردهاند و چنین نگاهی دارای ساختمندی گفتمانی است، به این معنا که هر کس دربارهی بخشی از مشرقزمین مینویسد، لاجرم از موتیفها و تمهیدات خاصی بهره میبرد که سعی میکنند اطلاعاتی را دربارهی مشرقزمین بیاندوزند. کُرد دال شناوری است که همواره موقعیت خود را در رابطه با سایر دالهای درون متنی در زنجیرهی دلالت و همارزی شان به دست میآورد. در متون فوق کرد با نشانههای غارتگر کوهی، خشن و جنگجو همارز شده است و با موقعیت سوژگی انسان بدوی (شرقی) مفصلبندی گشته است. در گفتمان استعماری شرقی بودن به عنوان گرهگاه و دال مرکزی عمل میکند که از لغزش معنا جلوگیری میکند و زنجیرهی دلالت را امکان پذیر میسازد. هویت کرد نیز دارای موقعیت سوژگی انسان شرقی است.
هیچ متنی درنظام گفتمانی مستقل نیست، بلکه در نظامی از ارجاعها به سایر متون و در پیوند با تحقیقات پیشین و با ساختاری از نقلقولها گرفتار است. چیزی که ادوارد سعید آن را صورتبندی استراتژیک مینامد که در بر گیرندهی همین نکته است که چگونه متون با کنار هم قرار گرفتن و در پیوند با یک دیگر و حجیم شدنشان، شکلی از بازنمایی امر واقع را فراهم میکنند. در متن نیکیتین چنین بینامتنیتی به صورت فاحش عمل میکند و سرشار از ارجاعات، نقلقولها واشاره به تحقیقات پیشین است که به باز نمایی کردها پرداختهاند:
«کرد کند ذهن، بیرحم با دشمنان و دارای عطش خون خواری است» (روندودر کتاب سفر به عربستان وکردستان به نقل از نیکیتین، ۱۵۸).
« کردها نوعی واکنش شبه وازدگی در قبال شهر دارند» (روندو، به نقل از نیکیتین، ۱۶۷).
« کردها همه آدمهای ناقصاند» ( میلینگن در زندگی بدوی در میان کردها۱۸۷۰ به نقل از نیکیتین، ۱۷۱).
«کرد شخصیت جالبی دارد» (لرک به نقل از نیکیتین، ۱۷۲).
چنین گزارههایی به جای اینکه به جهل یک نویسندهاشاره داشته باشند، قبل از هرچیز ریشه در ساختارهای کلانی دانشی دارند که درون آن غرب دربارهی شرق مینویسد، گزارش تهیه میکند و اطلاعات خاصی را به صورت بایگانی در میآورد که همواره بر پایهی تقابل شرق/غرب استوار است. گفتمان استعماری با بهره گرفتن از نشانههایی که در گزارههای فوق به چشم می خورد ( ناقص بودن، بیرحم، خشن، واکنش در قبال شهرنشینی، شخصیت جالب) به صورت ناخودآگاه به شرق سازی کردها مبادرت می ورزد و کرد به عنوان موقعیتسوژگی انسان شرقی با بهره گرفتن از منظومهای از دالهای همارز و پیوندشان با گرهگاه اصلی یا دال مرکزی این گفتمان که شرقی بودن است کسب میکند.
در گفتمان استعماری مشرقزمین گونهای به تصویر کشیده شده است که همواره مکانی برای اثبات و سلطهی نگاه خیرهی غربی بوده است و همواره بر مبنای تقابلی که با غرب داشته است بازنمایی شده است. برای نمونه هنگامی که ادموندز از عشیرهی همه وندها صحبت میکند آن ها را جماعتی جنگجو، وحشتناک و غارتگرترسیم میکند و برای اثبات سخن خود، متون سایر شرقشناسان از جمله فریزر، برزوفسکی، اینزورث، فلیکس جونز و مارک سایکس استناد میکند. نکته قابل توجه بینامتنیت متنی ادموندز است که همواره درون بافتاری از متون شرقشناسانه ابژهی بازنمایی خود را برساخت میکند و دربارهی همه وندها از سایکس نقلقولی میآورد:
« سایکس در مورد سوارانی که رئیس این عشیره همراهش کرده بودند مینویسد که مانند کنتورها می تاختند و به آن سهولتی از تفنگشان استفاده میکردند و به راست و چپ تیر میانداختند و از روی زمین به پشت بر می گشتند…» (ادموندز، ۵۶).