چون عصای موسی اندر دست موسی گشته مار
(۳۵۳۴/۱۷۷/ف)
فرخی در مدح یوسف بن ناصرالدین نام موسی را همراه با هارون برادر موسی که یهودیان از تاریخ مسیحیان و مسلمانان به پیامبری او معتقد بودند آورده است:
آن ره و آن یکدلی که با ملک او راست
موسی عمران ندیده بود ز هارون
(۵۷۵۰/۲۸۸/ف)
۲-۵-شخصیتهای تاریخی
۲-۵-۱- اردشیر
بنا به روایت شاهنامه، اردشیر بابکان از پیوند دختر بابک و ساسان پای به جهان نهاد. اردوان نامهای به بابک نیای اردشیر نوشت و از وی خواست تا اردشیر را به درگاه او بفرستد و بابک که اردشیر را گرامی میداشت، به اردشیر گفت راهی ندارم جز این که تو را بفرستم اردشیر به نزد اردوان رفت. اردوان جایگاهی خوب به او داد و نزدیک تخت خود نشاند ولی بعد از چندی اردشیر با اردوان اختلاف پیدا کرد. از دست او فرار کرد اردشیر از دریا گذشت. در نزدیک آن دریا شهرستانی بنا کرد و مردم از او فرمانبرداری میکردند.
دکتر رستگار فسایی درکتاب فرهنگ نامهای شاهنامه درباره ی وی چنین مینویسد:
«اردشیر را کارآگاهان بود و هنرمندان بزرگ بر درگاهش بودند او دبیران را گرامی داشت مرزها را آرام ساخت و مرزبانان بدانجا گماشت و آداب درباری و بار دادن و نامه فرستادن را سامان داد و برای پرورش کودکان آیینهایی ساخت و بر دادگری افزود و بزرگان ایران راپنج اندرز داد: ۱- خداپرستی ۲- دانش دوستی ۳- احترام به سخن ۴- بیم از گناه ۵- پرهیز از سخن زشت. او چون به ۷۸ سالگی رسید بیمار شد و مرگ را نزدیک یافت، شاپور را فرا خواند و با او از آینده سخن گفت و پس از چهل سال و دو ماه پادشاهی و سا ختن شش شهر درگذشت» (رستگار فسایی، ۱۳۷۹: ۳۹). «اردشیر بابکان مؤسس دولت ساسانیان بنای سیاست و پادشاهی ایران را بر مذهب نهاد و دین و دولت را به یکدیگر ترکیب داد و آیین زرتشت را که غالبا ظن قوی برآنست که اشکانیان هم دارای همان آیین بودهاند آیین رسمی کشور ایران قرار داد» (بهار، ۱۳۵۵: ۱۰).
عنصری در بیت زیر با آوردن نام اردشیر اشاره کرده است که سلطان محمود غزنوی در یک سفر به پنجاه فتح و پیروزی دست یافت. کاری که اردشیر و انوشیروان هم نتوانستند انجام دهند:
سفر یکیست خداوند را و پنجه فتح
کزو نکرد یکی اردشیر و نوشروان
(۲۴۱۶/۲۵۲/ع)
فرخی سیستانی در بیت زیر به داستان اردوان و اردشیر اشاره دارد که بنا به روایت شاهنامه، اردوان آخرین پادشاه اشکانی بود او از بابک خواست اردشیر را نزد او بفرستد وقتی اردشیر به نزد اردوان آمد اردوان هم به او محبت میکرد تا این که روزی که به شکار رفته بودند اردشیر و پسر اردوان از بقیه جدا ماندند دو گور به طرف آنها آمدند اردشیر یکی از آنها را با تیر زد در همان لحظه اردوان رسید و به کسی که تیر انداخته بود آفرین گفت. اردشیر گفت: من این گور را به تیر زدم. پسر اردوان گفت: من زدم و اکنون به دنبال جفتش هستم. اردشیر گفت: دروغ گفتن برای پهلوانان گناهی بزرگ است. اردوان از دست او خشمگین شد و او را به طویله اسبها فرستاد، تا در آن جا خدمت کند اردشیر در آن جا ماند تا اینکه یک شب از آن جا فرار کرد و اردوان به دنبال او رفت و بین آنها جنگی در گرفت. بعداز چهل روز جنگ، پهلوانی اردلان را گرفت و به نزد اردشیر آورد. اردشیر دستور داد تا اردوان را از میان دو نیمه کردند. در این جا شاعر، بداندیش سلطان محمود را به اردوان تشبیه کرده وچنین سروده است:
بداندیش او گشته در روز جنگ
چو در کینه اردشیر اردوان