دستیابی به جایگاه هژمونیک و ایفای نقش برتر در منطقه، یکی از اهداف سیاست خارجی ایران در قبل و بعد از انقلاب اسلامی بوده است. سند چشم انداز بر دستیابی ایران به جایگاه قدرت اول در منطقه در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، و بازدارندگی نظامی و … تا سال ۱۴۰۴ هجری شمسی تاکید میکند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری اسلامی ایران مصمم به ایفای نقشی موثر در منطقه با توجه به شرایط جدید منطقهای شد و در این راستا برای مقابله با فشار آمریکا و نظم نوین جهانی از دو طریق اقدام کرد: نخست، کشورهای تاثیرگذار در مناسبات جهانی از جمله چین را در محاسبات خود در نظر گرفت و دوم، بر نقش سازمان ملل متحد در حمایت و هماهنگسازی نظام نوین جهانی تاکید کرد. این وضعیت سبب شد ایران هر چه بیشتر به سمت همکاریهای منطقهای چند جانبه و فعالیت های بینالمللی گرایش یابد.
برخی از متخصصان روابط بینالملل معتقدند که ایران دارای این توانایی بالقوه است که در آینده با نفوذترین دولت خاورمیانه شود. (احتشامی، ۱۳۷۸: ۱۴۰)
در واقع ایستارها و هنجارهای برتریجویانه ایران در قالب آموزههای اسلامی، با توجه به امکانات و استعدادهای بالقوه کشور، مجال بروز در سطح منطقه را دارد و تنها یک دیپلماسی فعال، اعتمادساز و تنشزدا که قادر به تشخیص زمینههای همکاری اقتصادی و امنیتی در سطح منطقه باشد میتواند به این هدف استراتژیک تحقق بخشد.
۲-۵-۵- بیگانه ستیزی
حساسیت ایرانیان نسبت به مداخلههای دولتهای خارجی که از سوی تحلیلگران غربی به بیگانههراسی تعبیر شده است، نه تنها ناشی از تهاجم بیگانگان به خاک ایران در طول تاریخ این کشور بوده، بلکه بیشتر از آن جهت است که دولتهای خارجی با توطئههای زیرکانه در صدد حفظ نفوذ خود در ایران و چپاول منابع آن برآمدهاند. نمونهای از این مداخلات را در قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵، نقض بیطرفی ایران در دو جنگ جهانی، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تلاش برای حفظ رژیم شاه میتوان دید. همچنین عقد قراردادهای اجباری گلستان و ترکمانچای با روسها از جمله مواردی است که تاثیری تعیین کننده در ایجاد ذهنیت آسیب پذیری از بیگانه در ایران داشته است.
با پیروزی انقلاب اسلامی، قاعده اسلامی نفی سبیل که بر اساس آن غیرمسلمانان نباید بر مسلمانان سلطه پیدا کنند، بر شدت بیگانه ستیزی افزود. هنگامی که این اصل به عنوان یک قاعده مطرح میشود، محدودیتهایی را در پذیرش هنجارهای بینالمللی و کنشگران و کارگزاران خارجی ایجاد میکند. به همین دلیل در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مخالفتهایی با سلطه غیرمسلمانان بر مسلمانان در سایر کشورها مطرح میباشد. در همین راستا اصل «نه شرقی، نه غربی» دگرگونی وسیعی در الگوی کنش سیاست خارجی ایران ایجاد کرد که همانا گسستن از وابستگی به ابرقدرتها و طرد سلطه آنهاست. اهمیت این استقلالخواهی و نفی سلطه به اندازهای است که به عنوان اصولی در قانون اساسی کشور به آن تاکید شده است. تاثیرات روان شناختی مداخله بیگانگان نه تنها در ذهنیت عامه مردم، بلکه در باورها و ایستارهای دولتمردان ایران به نوعی جلوهگر بوده است.
۲-۵-۶- عدالت طلبی
عدالت خواهی به معنای تلاش برای برقراری برابری و رفع هرگونه تبعیض در سطوح ملی و فرا ملی، یکی از خصلتهای هویتساز نظام اسلامی ایران است. پایبندی مردم ایران به آرمانها و آرزوهای انسانی، جزو لاینفک فرهنگ آنهاست. این ویژگی برخواسته از آموزههای اسلامی – که در چندین اصل از اصول قانون اساسی کشور به آن تاکید شده است – در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی به منظور برقراری نظام عادلانه جهانی به صورت اصل نفی سلطه استکبار و استعمار و حمایت از جنبشهای انقلابی و اسلامی، خود را ظاهر ساخت. حمایت از جنبشهای اسلامی افغانستان و شیعیان عراق و لبنان و در کنار آنها شیعیان محروم از حقوق اولیه در یمن، و همچنین مخالفت با حضور آمریکا در منطقه، برگرفته از همین الگوی فکری بود. عدالت طلبی ریشههایی در ایران قبل از ورود اسلام دارد ولی تاکید اسلام و به ویژه تشیع بر عدالت - ظهور امام زمان (عج) جهت گسترش عدالت در جهان - آنرا به یک عنصر ارزشی تعیین کننده تبدیل کرده است که در شکل دادن به آنچه که ما تحت عنوان هویت اسلامی میشناسیم، نقش دارد. (مشیرزاده، ۱۳۸۵: ۲۲)
۲-۵-۷- حمایت از جنبشهای اسلامی و انقلابی
ویژگی اسلامی هویت جمهوری اسلامی ایران، در کنار خصلت عدالت طلبی و جهان گرایی آن، نقشهایی را بر عهده دولت قرار داده است که حمایت از جنبشهای اسلامی و انقلابی یکی از آنها به شمار میرود. در همین راستا در ابتدای انقلاب توجه خود را معطوف به جنبش فلسطین کرد و خواهان ائتلاف و اتحاد مسلمانان علیه اسرائیل شد. در همین ارتباط تقویت سوریه که یکی از کشورهای خط مقدم مبارزه با اسرائیل بود، از اهداف عمده اتحاد استراتژیک ایران و سوریه بوده است. حمایت از جنبشها به دلیل مقبولیت این جنبشها نزد ملتها، به عنوان ابزار چانهزنی برای جمهوری اسلامی ایران تلقی میشود و میتواند از منبع فشار بر سیاست خارجی کشور خود در جهت حمایت از جمهوری اسلامی ایران و عامل تشخیص و هویت ایدئولوژیک برای این نظام باشد. از این رو حمایت از جنبشهای آزادیبخش و اسلامی از اهداف پایدار ایران تلقی میشود.
۲-۵-۸- امنیت گرایی
یکی از شاخصهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ای
ران امنیتگرایی و نگرانی دایمی از به خطر افتادن امنیت ملی است. امروزه تلقی از امنیت صرفا” نظامی نیست و تهدیدات حالت نرمافزاری یافته است. برخی دامنه تهدید را آنقدر وسیع میبینند که شامل همه گرایشهای نامطلوب و بیثبات کننده داخلی و خارجی برای یک ملت میشود. امنیت از نظر سازهانگاری بر اساس معنایی است که دولتها برای یکدیگر قایل میشوند. الگوهای دوستی و دشمنی هم بر همین منوال شکل میگیرند. البته عوامل بیناذهنی بین گروههای مختلف اجتماعی، قومی، قبیلهای و مذهبی نیز گاها” از حصار مرزهای خاکی عبور کرده و در مقوله عوام و گرایشات نامطلوب و بی ثبات کننده قرار میگیرند. محیط امنیتی نه تنها امری فرهنگی است و بر انگیزههای دولتها جهت اقدام به شیوههای خاص تاثیر میگذارد، بلکه همچنین خصایص اصلی آنها یعنی هویتشان را تحت تاثیر قرار میدهد. این عناصر فرهنگی که شامل هنجارهای داخلی و خارجی است در تعامل با هم اهداف امنیتی سیاست خارجی را برمیسازند.
در ارتباط با ایران، واقعیتهای جغرافیای سیاسی و تجربیان تاریخی، دو عامل تاثیرگذار بر نگرش نسبت به امنیت ملی به شمار میآیند. ایران در خاورمیانه قرار دارد که امنیتیترین منطقه محسوب میشود. موضع خصمانه آمریکا و اسرائیل نسبت به جمهوری اسلامی و محیط غیردوستانه عربی در همسایگی ایران، وضعیت ناآرام در افغانستان و عراق، روابط تقابلی پاکستان و هندوستان، ادعاهای اعلام شده در رابطه با مالکیت سه جزیره ایرانی در خلیج فارس و همینطور بحرانهای مختلف هویتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در منطقه، ایران را مجبور کرده تا بیشترین توجه خود را بر مسایل امنیتی متمرکز سازد. و در این راستا، ملاحظات سیاسی - امنیتی در سیاست خارجی ایران با هدف حفظ بقا در محیطی به شدت امنیتی و آشوبزده به عنوان رویکردی غالب مورد توجه قرار گرفته است.
۲-۵-۹- عدم تعهد و جهان سوم گرایی
آن دسته از ایستارهای حاکم بر سیاست خارجی که بر اساس هویت اسلامی نظام شکل گرفتهاند، عرصه بینالمللی را میدان مبارزه میان ملتهای سرکوبشده از یک سو و ابرقدرتها و متحدان آنها از سوی دیگر میداند و در این میان جمهوری اسلامی ایران خود را پناهگاه ملتهای مستضعف میداند. چنین برداشتی از جهان و خود، نوعی احساس تعهد نسبت به کشورهای جهان سوم در جمهوری اسلامی ایران ایجاد میکند که از خصایص اصلی سیاست نه شرقی، نه غربی به شمار میرود.
پس از انقلاب اسلامی، قانون اساسی که بر نفی سلطه و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر استوار گردید، سمتگیری سیاست خارجی را به سوی کشورهای غیرمتعهد تغییر و سوق داد و مشارکت فعالانه در جنبش عدم تعهد از نشانههای آن است. پس از فروپاشی شوروی سابق، چنین به نظر میرسید که استراتژی عدم تعهد که در دوران نظام دو قطبی دوران جنگ سرد به معنای امتناع از قبول تعهدات نظامی در قبال مقاصد و هدفهای قدرتهای بزرگ بود، موضوعیت خود را از دست داده است. اما این مسئله برای ایران، فارغ از ساختار نظام بینالملل، به معنای وضعیت عدمتعهد نسبت به قدرتهای سلطهگر در همه اشکال آن و اصرار بر استقلال از قطببندی جهانی است.
۲-۵-۱۰- تغییر و تداوم
از منظر سازهانگاری، تغییر در سیاست خارجی هنگامی رخ میدهد که هنجارهای شکل دهنده به هویت یک کشور دچار تحول شوند. این هنجارها که هم داخلی و هم خارجیاند، زمانی تغییر میکنند که به نقطهای بحرانی برسند. در این حالت، رابطه گذشته میان هنجارها، هویت، منافع و رفتار سیاست خارجی دچار تغییر میشود. (قهرمان پور،۱۳۸۳ :۸۱) در غیر اینصورت، سیاست خارجی تداوم مییابد.
یکی از اهداف کلان و پایدار ایران که از گذشته تا کنون از پایداری برخوردار بوده، حساسیت نسبت به صلح و ثبات منطقهای است. در واقع برخی از مسائل و اهداف سیاست خارجی که برآمده از وضعیت ژئوپولتیک و تداوم تاریخی و خصوصیات فرهنگ عمومی و سیاسی کشور بوده، پس از انقلاب اسلامی تداوم یافته است. در این ارتباط میتوان به نگرش ایران نسبت به جایگاه خود در منطقه اشاره کرد. برتری جویی در منطقه و تلاش برای ایفای نقش هژمون منطقهای یکی از اهداف کلان ایران در قبل و بعد از انقلاب بوده است.
دسته دوم مسائل سیاست خارجی، مواردی است که ایران با پیروزی انقلاب اسلامی در قبال آنها موضعی متفاوت و متضاد با موضع رژیم سابق اتخاذ کرد. پس از انقلاب، چون ایران برداشتی متفاوت از نقش خود در دنیا داشت و خود را پناهگاه مسلمانان و مستضعفان جهان میدانست، دو هدف زیر را به اهداف پایدار سیاست خارجی خود افزود: ۱- دفاع از مسلمانان و نهضتهای آزادی بخش و مقابله با آمریکا و اسرائیل ۲- تلاش برای استقرار حکومت جهانی اسلام و ایجاد امت واحد اسلامی.
البته در مواجهه با هنجارهای بینالمللی، ایران به تعدیل مواضع خود در صحنه سیاست خارجی پرداخته است. جلوههای گوناگون جهانی شدن از جمله تهدیدات فرامرزی تروریستی، در چگونگی برداشت نخبگان سیاستگذار جمهوری اسلامی ایران تاثیرگذار بوده است. این تغییرات را میتوان در دورانهای مختلف دولت حاکم در ایران احساس کرد؛ برخی از دولتها به اقتصاد به عنوان محور سیاستگذاری خارجی نگریستهاند ولی دولتی دیگر به صورت فرهنگ محور به تعاملات در عرصه سیاست خارجی پرداخته است.
به عنوان جمعبندی میتوان گفت تحلیل سازهانگارانه از هویت نظام جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد که مولفههای هویت ساز
نظام چگونه در برداشت از خود و دیگران و در نتیجه در شکلگیری منافع و کنش سیاست خارجی آن نقش داشته است. بر همین اساس، کانونهای توجه دستگاه دیپلماسی کشور با عنوان شاخصهای سیاست خارجی ایران مورد بررسی قرار گرفت. از این شاخصها برخی از تداوم تاریخی برخوردارند، زیرا بر اساس هنجارهایی شکل گرفتهاند که در طول تاریخ در روحیه ملی ایرانیان رسوخ کردهاند و برخی دیگر با تغییر هنجارها و ارزشهای داخلی و بینالمللی، احتمال و امکان تغییر و تعدیل دارند؛ اگرچه ممکن است در برابر تحولات، درجه تغییرپذیری متفاوتی داشته باشند.
نکته جالب توجه آنکه، هویت و هنجارها به سیاست خارجی ایران شکل دادهاند؛ چه این هویتها در بستر تاریخ و چه در فرهنگ انقلابی - اسلامی شکل گرفته باشند.
۲-۶- سازهانگاری در سیاست خارجی عربستان سعودی
عربستان سعودی یکی از مهمترین دولتهای هویتی منطقه خاورمیانه است که فرقه وهابیت نقش زیادی در فرایند تشکیل و تدوام حیات سیاسی آن کشور داشته و در حال حاضر مهمترین منبع مشروعیت سیاسی رژیم آن کشور است. در واقع رهبران عربستان با توسل به این آیین مذهبی، توجیهی ایدئولوژیک فراهم کردهاند تا از آن به عنوان منبع اصلی مشروعیت بخشی به ادعایشان نسبت به قدرت استفاده کنند. بنابراین مذهب مهمترین عامل تاثیرگذار داخلی در تشکیل و تداوم دولت سعودی و بدون شک یکی از مولفههای اصلی هویتی دولت عربستان است. همانطور که در اشاره به نظریه سازهانگاری بیان شد، هویت دولتها نقشی تعیین کننده در سیاست خارجی آنها دارد. به اعتقاد سازهانگاران، هر یک از دولتها در نظام بینالملل به مانند افراد در جامعه داخلی، نوعی هویت دارند که به رفتار آنها در نظام بینالملل شکل میدهد و پیش بینی رفتار آنها را امکانپذیر میکند. این هویت که در طول تاریخ و در تعامل با دیگر هویتها شکل گرفته، عاملی موثر در تصمیم گیریهای سیاست خارجی است.
اگر چه در این کشور معیار تعیین هویت متفاوت است و معیارهایی مانند منطقه سکونت، دین یا فرقه، و یا قبیله میتوانند معیار تعیین هویت باشند، اما در خارج از عربستان، یا همان در عرصه سیاستگذاری خارجی میتوان به موارد زیر به عنوان مهمترین مولفههای هویتی تاثیر گذار آن کشور اشاره کرد:
۲-۶-۱- عربیت
نژاد و زبان دو وجه اساسی هویت کشورها را تشکیل میدهد که از این نظر عربستان سعودی ویژگی منحصر به فردی دارد. عربیت و ساختار اجتماعی غالب آن یعنی قبیلهگرایی هسته اصلی هویت عربستان سعودی است.(Bahry, 2009: 2) در واقع مردم عربستان خود را متعلق به نژاد سامی و ملت عرب میدانند؛ نژادی که در پهنه جغرافیایی خاورمیانه و شمال آفریقا گسترده شده است.
۲-۶-۲- ایدئولوژی (اسلام وهابی)
از آنجائیکه دین ریشه اصلی هویت و فرهنگ یک جامعه است، میتواند به عنوان یکی دیگر از مهمترین مولفههای هویتی دولتها به شمار آید. این امر به ویژه در دولت عربستان بیشتر صدق میکند؛ زیرا از یک طرف بر جامعهای مسلط است که برای اولین بار پذیرای دین مبین اسلام بوده و میزبان مقدسترین اماکن مذهبی جهان اسلام (مکه و مدینه) است و از طرف دیگر حکومتی که در اوایل قرن بیستم در آن سرزمین برپا شد دولتی است که با توسل بر اسلام و آیین وهابیت به قدرت رسیده است. نقش دین در شکلگیری دولت عربستان به حدی مهم است که برخی از نویسندگان برای این کشور هویتی متمایز قائل هستند. (درایسدل و بلیک،۱۳۶۹: ۲۸۶)
در میان شاخههای مختلف دین اسلام، دولت عربستان سعودی «دولت اسلامی سنی وهابی» شناخته میشود. وهابیون خود را پیرو محمد بن عبدالوهاب میدانند؛ فردی که در اواسط قرن هجدهم جنبشی مذهبی به وجود آورد و بر مبارزه با شرک، خرافات، و بازگشت به سلف صالح تاکید میکرد و با هرگونه نوآوری، و توسل به عقل، فلسفه ، اجتهاد، تفسیر قرآن، تصوف و عرفان با عنوان بدعت در دین مخالفت میکرد
هم اکنون نهاد دینی برگرفته از اصول رسمی وهابیت مشروعیت لازم را برای حکومت آلسعود فراهم میکند و غالبا مهر تایید به تصمیمات رسمی زده و برای اعتبار بخشیدن به مواضع سیاسی رژیم، احکام دینی صادر می کند. بنابراین نفوذ وهابیت از نقش رسمی نهاد دینی در عربستان سعودی بسیار فراتر میرود. از زمان تاسیس دولت سعودی، وهابیت فرهنگ، آموزش و پرورش و بستر قضایی آن را شکل داده و بر همه تمایلات و جهات اسلامگرایی در داخل و خارج از آن تاثیرگذار بوده است. در عرصه خارجی نیز در میان کشورهای اسلامی، سعودیها همواره سعی در رهبری جهان اسلام از طریق عقاید وهابی داشتهاند و به انواع مختلف سعی در تثبیت و گسترش آن کردهاند.
۲-۶-۳- ساختار سیاسی و تصمیمگیری (نظام سلطنتی)
یکی دیگر از شاخصهای هویتی دولتها نوع نظام آنهاست که بدون شک تاثیرات قابل توجهی بر رفتار خارجی شان دارد. (ونت، ۱۳۸۴: ۳۲۶) در واقع، ساختار قدرت و حاکمیت درون هر کشور با هویتی که در صحنه خارجی از خود به نمایش میگذارد پیوند مستقیمی دارد. یک بعد این پیوند به دایره نخبگان و حاکمان سیاستگذار اشاره دارد که مناصب حکومتی را در اختیار دارند و به امر سیاستگذاری خارجی مشغولند؛ و بعد دیگر به منابع قدرت و حاکمیت میپردازد که روشن کننده اهداف و تعیین کننده ابزارهایی است که دولتها در مناسبات بینالمللی به کار میگیرند
نوع نظام سیاسی عربستان از ابتدا سلطنتی بوده و تغییر چندانی در ساختار و منابع قدرت آن به وجود
نیامده است (Niblock, 2006: 21)
بررسی نظام سیاستگذاری عربستان نشان میدهد که ساختار قدرت این کشور بر پایه نهادهایی قرار دارد که به دو گونه رسمی و غیر رسمی به ایفای نقش میپردازند. ساختارهای رسمی قدرت که در قانون اساسی به آن اشاره شده است، نهادهای آشکار و رسمیت یافته هستند که مبتنی بر قوانین مدون و شرح وظایف مشخص هستند. اما در این کشور ساختارهای غیر رسمی قدرت نیز وجود دارند که اگرچه در قانون اساسی به آنها اشاره نشده است ولی بنا به عرف و سنت در فرایند تصمیمگیری از قدرت چشمگیری برخوردارند.
نظام رژیم سیاسی عربستان سعودی مبتنی بر نظام پادشاهی در قالب قبیلهای و با تکیه بر اصول وهابیت است که شخص پادشاه از وفاداری قبایل گوناگون برخوردار بوده و روسای قبایل همواره از دستورات وی اطاعت میکنند. جایگاه و نقش پادشاه اصلیترین و تعیین کنندهترین کانون قدرت و عنصر موثر ساختار قدرت سیاسی کشور است. پس از پادشاه مجلس خانوادگی شیوخ قرار دارد که خاندان آلسعود با همکاری آنها خطوط کلی سیاست (داخلی و) خارجی کشور را تعیین میکنند.